blogjok.tk
یه بار حضرت نوح و حضرت آدم و شیطان با همدیگه حرف می زدن و برای کم کردن روی همدیگه ادعا می کردند. حضرت آدم می گه: من قدبلندترین موجودی هستم که خدا آفریده. حضرت نوح می گه من بیشترین عمر رو در میان آفریدگان خداوند کردم. شیطان هم می گه من زشت ترین موجودی هستم که خداوند آفریده.
قرار می شه سه تائی برن پیش خدا و از خداوند بخوان که درباره ادعای اون ها داوری کنه، اول آدم می ره و بعد از چند لحظه می آد بیرون و می گه: خداوند قبول کرد که من بلندقد ترین موجودی هستم که خدا آفریده.
بعد، حضرت نوح می ره پیش خدا و بعد از چند لحظه می آد بیرون و می گه: خداوند قبول کرد که من بیشترین عمر رو در میان آفریدگان خدا کردم.
بعد، شیطان می ره پیش خداوند و بعد از چند لحظه با عصبانیت می آد بیرون و از اون دو تا می پرسه: این احمدی نژاد کیه !
احمدی نژاد بعد از یک عمر تغییر جهان و کاشتن گل در تمام تپه های ایران میمیرد و به آن دنیا میرود. آنجا مقابل دروازههای بهشت میایستد. سپس دیوار بزرگی میبیند که ساعتهای مختلفی روی آن قرار گرفتهاند.
از یکی از فرشتگان میپرسد: این ساعتها برای چه اینجا قرار گرفتهاند؟
فرشته پاسخ میدهد: اینها ساعتهای دروغ سنج هستند. هر کس روی زمین یک ساعت دروغ سنج دارد. هر بار آن فرد یک دروغ بگوید، عقربهی ساعتاش یک درجه جلوتر میرود.
احمدی لبخند ملیحی می زند و در حالیکه گوشش را می خاراند می گوید: چه جالب! آن ساعت کیست؟!
فرشته: مادر ترزا. او حتی یک دروغ هم نگفته. بنابراین ساعتش اصلاً حرکت نکرده است.
- وای؛ من ایشان را دوست دارم... به ایشان علاقه دارم... اما باور کردنی نیست. خوب آن ساعت کیست؟
فرشته پاسخ داد: ساعت آبراهام لینکلن(رئیس جمهور سابق آمریکا) عقربه اش دو بار تکان خورد!
احمدی از شنیدن اسم آمریکا عصبانی می شود: مرگ بر آمریکا. راستی ساعت من کجاست ؟
فرشته پاسخ می دهد: آن در اتاق کار سرپرست فرشتگان است که از آن به عنوان پنکه سقفی استفاده میکنند!